دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۱

آرامشم

میخوام با آقای الف صحبت کنم
این مدت سعی کردم اززندگیم کنار بذارمش،ازش فاصله بگیرم و بگم تموم شد .اما نتونستم.این بار نتونستم بگذارم و بروم.بعد از یه سال پر خاطره و شیرین.یه سالی که محبت حقیقی اش رو چشیدم، نمیتونم تموم کنم و فراموش کنم.
میخوام حسم،آرامشم و زندگیم برگرده.
دوستیمون فراتر از دوستی دوست دختر پسری بوده و نمیتونم بگم کات و همه چیز تموم.
پنج شنبه که رفتم پارک و فکر کردم ،به این نتیجه رسیدم که شانس دوباره به زندگیمون بدم.
شنبه شبی با یکیاز دوستام صحبت میکردم،گفت اگه اون گامی برنمیداره ،تو بردار.راههایی که داری رو برو و بجنگ برای زندگیت و تلاش کن که فردا روزی نگی کاش جور دیگه ای رفتار کرده بودم.
معلومه که هنوز دوستش داری،پس این دوست داشتن رو نشونش بده.
هنوزم دوستش دارم.راحت بهم نرسیدیم که خیلی ردحت قید همه چیز رو بزنیم.باید یه شانس دوباره به خودمون بدیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر