پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۱

حس زندگی کردن

الآن اومدم در خلوت ترین بخش پارک
خلوت و آروم
دور از آدمها
داشتم با درختها مکالمه میکردم
میخواستم یادم بدن که آروم باشم و صبور
آرام جان باشم و آرام جان داشته باشم
حس کردم چقدر زندگیمون میتونه کوتاه باشه
هرچقدر هم سالهای زیادی باشه
اما بازم کوتاهست
وقت برای زندگی کردن کمه
برای دوست داشتن و دوست داشته شدن
باید یاد بگیرم زندگی کنم
پریشب در آینه ،شرمنده خودم شدم
شرمنده دختر غمگین و پریشانی که در آینه بود و در عمق وجودش کمک میخواست که به آرامش برسه و شاد باشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر