جمعه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۹

اسفند 89


سلام خواهری جونم.
امیدوارم حسای خوب، زودی به زندگیت بردردن. حس می‌کنم اینجا هم باز خودتو سانسور میکنی‌. از یه چیزی ناراحت و عصبانی‌ هستی‌ و این رو در نوشته‌ات خوب حس می‌کنم.
لطفا یه کمی‌ بی‌ خیال آدمای عوضی‌ بشو، به خودت برس و به فکر خودت باش.
یادت باشه که اگه واقعا چیزی و بخوای، به دستش میاری.
به خودت اعتماد کن، مطمئنم که میتونی‌ کار خودت رو داشته باشی‌. شاید لازمش این باشه که یکی‌ ۲ سال برای دیگران کار کنی‌ تا تجربه لازم رو داشته باشی‌.

در مورد آقای الف، هنوزم دوستش دارم، هنوزم خیلی‌ واسم مهمه. اصلا طاقت دیدن ناراحتیشو ندارم.
میدونی‌ آناهید جونم، ما ۲ نفر، ۲ تا دوست خیلی‌ خوب واسه همدیگه هستیم، اما با هم تفوتهأیی داریم.
این یه ماهی‌ که داریم با هم کار می‌کنیم، فرصت خوبی‌ بود که همدیگرو بهتر بشناسیم.
رفتارهمون هم مثل ۲ تا دوست و ۲ تا همکار بوده.
فهمیدم که اونم حاضره هر کاری بکنه تا ناراحتی‌ دوستش رو نبینه. اونم سعی‌ می‌کنه تا جائی‌ که میتونه به بقیه آدما کمک کنه.
برخوردش با من مثل بقیه دوستاشه و من باید سعی‌ کنم اون حسای قوی دوست داشتنم رو که گاهی میان سراغم، بی‌خیال بشم.
خیلی‌ سعی‌ می‌کنم حریم خصوصیش رو رعایت کنم.
میدونی‌ ، من عاشق الف بودم، اونم عشق دال. اون عشق من رو نپذیرفت و شاید هم ترسید که این عشق بسوزوندش. دال هم دقیقا همین کار رو کرد.
آقای الف خیلی‌ برام عزیزه، اما یه چیزایی از گذشته به این راحتی پاک نمیشن. دوستم ندارم و نمیزارم هم که با بودن من بخواد جای خالی‌ یه نفر دیگه رو پر کنه.
کم کم داره یاد میگیره که من اون آدم عاشق قبلی‌ نیستم‌ و یه چیزایی دیگه مثل قبلاً پیش نمیره و باید به خواسته‌ا‌م و به وجودم احترام بذاره.
کلا ترجیح میدم که در یک سال آینده، کار کنم و آدم خاصی‌ در زندگیم نباشه. می‌خوام به یه جای خوبی‌ برسونم کارم رو.

به راهی‌ که برای کارمون انتخاب کردیم، ایمان دارم و میدونم که میتونیم خوب پیش ببریمش. خیلی‌ سال آینده باید تلاش کنیم تا این کودک نو پا، راه رفتن یاد بگیر و قشنگ راه بره.
می‌خوام تا قبل از ۳۰ سالگیم، روی پای خودم بایستم. پایان نامه‌ام رو دفاع کنم و برای خودم وقت بذارم.

۱ نظر:

  1. چقدر نوشتن اینجا خوب بوده. حس خواهری مشترکمون رو دوست دارم.
    سعی میکنم دوباره بنویسم.

    پاسخحذف