شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۱

تحلیل وضعیت

اینا رو مینویسم که بعدها یادم نره.
آقای الف نخواست که دوستای مشترکمون بدونن که ما در چه وضعی هستیم. بجز سه نفر و خواهریم ،بقیه نمیدونن. نمیدونم این خوبه یا بده.
میخواد که دوستیمون درست بشه یا میخواد فکر کنه چطور خرابکاریش رو جمع بکنه.

هفته پیش حال جسمیم خیلی بد بود ،نتونستم جلوی خودمو بگیرم و دلم میخواست آرومم کنه و تا حدودی کرد. دیشب که حال بدم تموم شد بهش مسیج دادم و تشکر کردم برای همدلیهاش.
گفت تشکر نکن و نبودنم رو به روم نیآر که باعث آزار و فاصله بیشتر میشه. اینکه باید باشم و نیستم.

یعنی خودش میفهمه این نبودناش چه رنج مضاعفیه؟یعنی نبودنش خودش رو هم آزار میده؟

من خیلی صبور نیستم. 50روزه که در این حالت تعلیقم.
50 روزه که در برابر دوستام لبخند زدم و در برابر جمله شیرینیتون رو کی بخوریم،لبخند زدم و گفتم اوضاع که بهتر شد.
فکر می کنم باید یه فاصله اساسی ایجاد کنم تا تصمیم بگیرم.
هر روزی نیت کردم ازش دیگه فاصله میگیرم،یه کاری پیش اومده و مجبور شدم بهش زنگ بزنم و باهاش صحبت کنم.
امیدوارم بتونم تا آخر هفته دیگه این فاصله رو ایجاد کنم و 10 روز فاصله بگیرم.
این وضعیت داره جسمم رو اذیت میکنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر